وقتی حرفی نیست عنوانی نیست
حتی حسش رو هم ندارم پست بذارم آخیش امتحانا تموم شد،چقدرخوابم میاد..... ***به نجمه و شیما***:به زودی عکسایی که گفتمو میذارم.فعلا حوصله ندارم..... نخواسم با غم بسازی نخواستم هیچی نگی نخواستم درد دلت رو دیگه با هیچکی نگی آخه عشق اجباری نیست تو زندون من نمون حالا که فکر رفتنی دیگه از موندن نخون تا دیدم میخوای بری دلم راتو سد نکرد برو فردا مال تو دیگه اینجا بر نگرد بدون من بعد من دلتو هر جا جا نذار غم با من بودنو تا من بعد یادت نیار اگه شونت تکیه گامه پس چرا من تنها شدم چرا هر لحظه ام همیشه منم تنها با خودم یه تصویر ازعکس چشمات روی دیوار دلم چقد قصم خنده داره چقد بیکاره دلم تا دیدم میخوای بری دلم راتو سدنرکد برو فردا مال تو دیگه اینجا برنگرد بدون من بعد من دلتو هر جا جا نذار غم با من بودنو تا من بعد یادت نیار کسی به جات نیومده هنوزم نه هیچوقت حتی واسه یه روزم ولی ای بی وفا کم بی وفا کن تا کی چشامو به جاده بدوزم جای خالی تو شعله کشیده به قلبم که تو رو عمری ندیده چه احساس بدی دارم عزیزم گمونم دم آخرم رسیده جای خالی تو شعله کشیده به قلبم که تو رو عمری ندیده چه احساس بدی دارم عزیزم گمونم دم آخرم رسیده جای خالی تو اینجا کنارم هنوزم یادگاریاتو دارم تا شاید که خوش باشی ولی من یه عمره....... نمیدونم چرا انقدر آمارم بازدیدم بالا رفته!!!!!!!!!!!!!!!! به شیما:عزیزم من وقت ندارم بیام واست کامنتای چرت و پرت بنویسم > شکسپیر میگه: اگر کسی را دوست داری رهایش کن اگر سوی تو برگشت از آن توست و اگر برنگشت از اول برای تو نبوده. اما به نظر من اگه کسی رو دوستش داری،ولش کن،اگه برگشت عمرتو به پاش بریز،اگه بر نگشت خب مهم عشقته،ربط زیادی به اون نداره،نشون داده لیاقت تو رو نداره،پس دنبال کسی باش که لیاقت عشقتو داشته باشه نظر شما چیه؟؟؟؟ من بی تو هیچم تو باورم نکن خیسم ز گریه تنهاترم نکن عاشق نبودم تا با تو سر کنم آتش نبودم خاکسترم نکن اگه عاشقت نبودم اگه بی تو زنده بودم تو بمون که بی تو غصه میخورم اگه دل به تو نبستم اگه این منم که هستم ولی از هوای گریه ات پرم اگه شکوه دارم از تو اگه بی قرارم از تو تو بمون که آشیانه ام توئی به هوایت ای ستاره به تو میرسم دوباره اگه عاشقم بهانه ام توئی دل کنده بودم از همزبونی ات پنهون نکردی از من نشونی ات من پاکشیدم از عهد بسته ام تو پافشردی بر مهربونی ات اگه همزبون نبودم اگه مهربون نبودم چه کنم دل این دل شکسته رو اگه سرد و مرده بودم اگه پر نمیگشودم به تو بستم این دو بال خسته رو اگه شکوه دارم از تو اگه بی قرارم از تو تو بمون که آشیانه ام توئی به هوایت ای ستاره به تو میرسم دوباره اگه عاشقم بهانه ام توئی متن آهنگ خاکسترم نکن از محسن یگانه قلبت رو خالی نگه دار اگر هم روزی خواستی کسی را در قلبت جای دهی سعی کن که فقط یک نفر باشد به او بگو که تو را بیشتر از خودم و کمتر از خدا دوست دارم ..... زیرا که به خدا اعتقاد دارم و به تو نیاز دارم
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را در باره انسانیت پرسیدند ، در جواب گفت : اگر زن یا مرد دارای اخلاق باشند، نمره یک میدهیم: 1 اگر دارای زیبائی هم باشند یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم: 10 اگر پول هم داشته باشند دو تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم: 100 اگردارای اصل ونسب هم باشند سه تا صفرجلوی عدد یک میگذاریم: 1000 ولی اگر زمانی عدد 1 رفت (اخلاق)؛ چیزی به جز صفر باقی نمیماند: 000 و صفر هم به تنهائی هیچ است و آن انسان هیچ ارزشی ندارد. زندگي با همه وسعت خويش محفل ساكت غم خوردن نيست! دکتر علی شریعتی دنیای امروز انسان ها این شعر را سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال) یکصد سال پیش در وصف روحیات مردم ایران سروده (به دل نگيريد ، دروصف روحيات مردم ايران همان يكصد سال پيش صدق ميكرده.... ؟!!!! ) افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید صدها رنگین کمان در دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کم یاب ترین چیزها بود اگر شکستن قلب و غرور صدا داشت عاشقان سکوت شب را ویران می کردند اگر به راستی خواستن توانستن بود محال نبود وصال! و عاشقان که همیشه خواهانند هیچ گاه تنها نمی ماندند اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی... و من شاید کمر شکسته ترین بودم اگر غرور نبود چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمی گفتند و ما کلام محبت را در میان نگاه های گهگاهمان جستجو نمی کردیم اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم با اولین خمیازه به خواب می رفتیم و هر عادت مکرر را در میان 24 ساعت زندان حبس نمی کردیم اگر خوابهایمان حقیقت داشت همیشه خواب بودیم هیچ رنجی بدون گنج نبود و گنج ها شاید بدون رنج بودند اگر همه ثروت داشتند دل ها , سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگران از سر جوانمردی بی ارزش ترین سکه هایشان را نثارش کنند اما بی گمان صفا و سادگی و صداقت می مرد... اگر همه ثروت داشتند اگر مرگ نبود همه کافر بودند و زندگی بی ارزش ترین کالا بود ترس نبود , زیبایی نبود , خوبی هم شاید... اگر عشق نبود به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟ کدام لحظه ی نایاب را اندیشه می کردیم؟ و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری , بی گمان پیش از اینها مرده بودیم! اگر عشق نبود اگر کینه نبود قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند اگر خداوند یک روز آرزوی انسان را برآورده می کرد من بی گمان دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا آنگاه نمی دانم به راستی خداوند کدام یک را می پذیرفت... با مشاهده ی یک "در"بلافاصله لزوم "دیوارها" احساس می شود. آیا: با مشاهده ی یک دیوار هم به همان اندازه لزوم یک "در" را احساس می کنیم؟ اولین روز بارانی را به خاطر داری؟
> اما ویکتور هوگو میگه : کسی رو که دوستش داری هر چند وقت یه بار بهش یاد آوری کن که او را دوست داری.
> در عوض دانشجوی زیستشناسی معتقده که : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. او تکامل خواهد یافت.
> دانشجوی آمار معتقده که : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر دوستت داشته باشد، احتمال برگشتنش زیاد است و اگر نه احتمال ایجاد یک رابطه مجدد غیر ممکن است.
> طبق نظر دانشجوی فیزیک : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت،به خاطر قانون جاذبه است و اگر نه یا اصطکاک بیشتر از انرژی بوده و یا زاویه برخورد میان دو شیء با زاویه صحیح هماهنگ نبوده است.
> دانشجوی حسابداری چرتکه به دست میگه : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، رسید انبار صادر کن و اگر نه، برایش اعلامیه بدهکار بفرست.
> دانشجوی ریاضی هم بنا بر استدلال خودش میگه : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برگشت، طبق قانون ٢=١+١ عمل کرده و اگر نه در عدد صفر ضربش کن.
> دانشجوی کامپیوتر هم میگه : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر بر گشت، از دستور Copy / Paste استفاده کن و اگر نه بهتر است که به کل Delete اش کنی.
> اما یک دانشجوی خوشبین معتقده که : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن.نگران نباش بر میگردد.
> دانشجوی عجول در جواب این سوال با عجله میگه : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر در مدت زمانی معین برنگشت فراموشش کن.
> دانشجوی شکاک به نگاه غریب میگه : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن.اگر برگشت، از او بپرس "چرا"؟
> در مقابل دانشجوی عجول، دانشجوی صبور معتقده که : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن. اگر برنگشت، منتظرش بمان تا برگردد.
> و در آخر دانشجوی رشته صنایع میگه : اگر کسی را دوست داری، به حال خود رهایش کن.اگر برگشت، باز هم به حال خود رهایش کن این کار را مرتب تکرار کن.
ما ملت ایران همه باهوش و زرنگیم
ما باک نداریم ز دشنام و ملامت
ما میل نداریم به آثار و علامت
گر باده نباشد سر وافور سلامت
ازنام گذشتیم همه مایه ننگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
گاه از غم مشروطه به صد رنج و ملالیم
لاغر ز فراق وکلا همچو هلالیم
شب فکر شرابیم
سحر طالب بنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
یک روز به میخانه و یک روز به مسجد
هم طالب خرما و همی طالب سنجد
هم عاشق زیتون وهمی عاشق کنجد
با علم و ترقی همه چون شیشه و سنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
اسباب ترقی همه گردید مهیا
پرواز نمودند جوانان به ثریا
گردید روان کشتی علم از تک دریا
ما غرق به دریای جهالت چونهنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
مردم همه گویا شده مال و خموشیم
چون قاطر سرکش لگدانداز چموشیم
تا گربه پدیدار شودما همه موشیم
باطن همه چون موش به ظاهرچو پلنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
از زهد تقدس زده صد طعنه به سامان
داریم جمیعا هوس حوری و غلمان
نه گبر نه ترسا ، نه یهود و نه مسلمان
نه رومی رومیم و نه هم زنگی زنگیم
افسوس که چون بوقلمون رنگ به رنگیم
برای تا ابد ماندن باید رفت:گاهی به قلب کسی - گاهی از قلب کسی
چتر نداشتیم
خندیدیم
دویدیم
و
به شالاپ شلوپ های گل آلود عشق ورزیدیم
پیش بینی اش را کرده بودی
چتر آورده بودی
و من غافلگیر شدم
سعی می کردی من خیس نشوم
و شانه سمت چپ تو کاملا خیس بود
گفتی سرت درد می کند و حوصله نداری سرما بخوری
چتر را کامل بالای سر خودت گرفتی و شانه راست من کاملا خیس شد
و
و
و
و
و
چند روز پیش را چطور؟
به خاطر داری؟
که با یک چتر اضافه آمدی
و مجبور بودیم برای اینکه پین های چتر توی چش و چالمان نرود دو قدم از هم دورتر راه برویم
.
.
.
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم
تنها برو
.
Power By:
LoxBlog.Com |